سیاستهای تندروانه محمود احمدی نژاد در امور خارجی فشارهای بین المللی بر ایران را افزایش داده است
تغییر ماهیت فشارهای آمریکا بر ایران در چند سال گذشته، دولتمردان دو کشور را با چالشی بیسابقه روبرو کرده است.
بعد از قطع کامل روابط دیپلماتیک آمریکا و ایران در پی اشغال سفارت این کشور در تهران، دو کشور سی سال گذشته را در وضعیت "نه جنگ، نه صلح" سپری کرده و به آن خو گرفته بودند. با روی کار آمدن باراک اوباما در ژانویه ۲۰۰۹ میلادی، دولت آمریکا سیاست تازهای را در پیش گرفت و "خواستار برقراری ارتباطی صادقانه و مبتنی بر احترام متقابل" با ایران شد.
بعد از گذشت تقریباً چهار سال از رد پیشنهاد دوستی باراک اوباما توسط رهبر ایران، فضای حاکم بر روابط دو کشور به تدریج به سمتی رفت که میتوان آن را وضعیت "یا جنگ، یا صلح" نامید.
آمریکا با ایجاد تغییری اساسی در رویکرد خود به ایران، توانست با بسیج بیسابقه، بخش عمدهای از کشورهای مهم دنیا را با خود همراه کرده و تحریمهای اقتصادی فلجکنندهای را به ایران تحمیل کند.
علاوه بر این تحریمها، دولت باراک اوباما، توانست افکار عمومی را به میزان قابل توجهی، آماده احتمال درگیری نظامی با ایران بکند.
مجموعه این شرایط، دولتمردان هر دو کشور را در وضعیتی بحرانی قرار داده است، به گونهای که در عین ادامه تهدیدهای علنی متقابل، به سختی به دنبال یافتن راهحلی دیپلماتیک برای خروج از آن هستند.
تحریمهای یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران، با این که اقتصاد ایران را به شدت تحت فشار قرار داده است، نمیتواند در درازمدت قابل ادامه باشد و دیر یا زود، کشورهایی که به درخواست آمریکا و اروپا به کارزار تحریم ایران پیوستهاند، تمایل خود به ادامه آن را از دست خواهند داد. از سوی دیگر، اصرار اسرائیل و بعضی کشورهای حوزه خلیج فارس برای تعیین تکلیف نهایی پرونده هستهای ایران، امکان آزمودن اراده و توان ایران را برای مقابله با تحریمها در درازمدت منتفی میکند.
مجموعه این موارد، باعث شده بسیاری آغاز جنگ در منطقه خلیج فارس را قریبالوقوع و اجتنابناپذیر بدانند. اما آیا ایران واقعاً توان دفع این خطر و حل دیپلماتیک بحران را ندارد؟
کوشش اصلاحطلبها و کشش حاکمیت
توان دیپلماسی ایران، تنها محدود به نیروهای فعلی طرف مذاکره با غرب نیست.
"رهبر ایران در گذشته بیشترین انتقادها را به اصلاحطلبان داشته و حملات سنگین حامیان رهبری به این جناح سیاسی، بدون رضایت و حمایت او نبوده است. با این حال شاید تغییر مواضع اخیر گروهی از اصلاحطلبان، در نگاه آیتالله خامنهای به آنها مؤثر واقع بشود."
بعد از روی کار آمدن محمود احمدینژاد در سال ۱۳۸۴، بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی جمهوری اسلامی، موسوم به "جناح اصلاحطلب" به تدریج از صحنه سیاسی حذف شدند و در میان دیگر گرایشهای سیاسی از جمله اصولگرایان هم، نیروهای میانهرو عملاً به حاشیه رانده شده و از روند تصمیمگیریهای اساسی کشور کنار گذاشته شدند.
جمهوری اسلامی در هفت سال گذشته تنها با اتکا به یکی از بالهای خود در عرصه سیاست داخلی و خارجی پرواز کرده است اما این به آن معنا نیست که بال دیگرش، یعنی میانهروهای نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان میانهرو را نمیتواند به خدمت بگیرد. خصوصا که بخشی از این نیروها، اشتیاق خود به بازگشت به حاکمیت را پنهان نمیکنند. نیروهای میانهروی اصولگرا هم، همواره آمادگی برای ورود به صحنه در صورت اشاره و چراغ سبز آیتالله خامنهای، رهبر ایران را داشتهاند.
تلاش لایههایی از اصلاحطلبان برای بازگشت به قدرت، در سالهای گذشته با موانع جدی در درون حاکمیت روبرو بود اما به نظر میرسد با جدی شدن تحریمها و مهمتر از آن، احتمال اقدام نظامی علیه ایران، این نیروها امیدوارند کوشش این بارشان، با کشش و تمایل نسبی جریان حاکم نیز همراه شده یا دست کم با مانعی جدی روبرو نشود.
در تازهترین این موارد محمدرضا خاتمی، دبیر کل پیشین جبهه مشارکت ایران اسلامی، از بازگشت نیروهای اصلاحطلب به عرصه سیاسی کشور دفاع کرده است.
چند روز پیشتر عبدالله نوری، وزیر کشور ایران در دوران اصلاحات هم درباره ضرورت تشکیل "اتاق فکر اصلاحطلبان" و فعالیت مجدد آنها سخن گفته بود.
آقای نوری در همین سخنرانی، در مورد عواقب پافشاری حکومت بر ادامه برنامه هستهای ایران هشدار داده و در اظهار نظری بیسابقه، خواهان برگزاری همهپرسی درباره آن شده بود. به گفته عبدالله نوری "آسیبها، زیانها و فشارهایی که به بهانه پرونده هستهای به ایران وارد میشود از حد گذشته است و حکومت باید برای خروج از این بنبست به یک تصمیم منطقی و مدبرانه که حافظ منافع کلی کشور باشد، برسد."
این گفتههای عبدالله نوری، بلافاصله با استقبال رسانههای بینالمللی روبرو شد و به عنوان سخنان یکی از مهمترین چهرههای اصلاحطلب ایرانی انعکاس یافت که میتواند نشانه اشتیاق غرب برای شنیدن گفتاری متفاوت از ایران باشد.
"عبدالله نوری در سخنان اخیر خود، ضمن تأکید بر حق ملت ایران برای دستیابی به توانمندی هستهای، گفته است که اگر پافشاری بر آن، سایر حقوق ملت را تضییع کند "باید در مورد اصل و پیامدهای این برنامه درست اندیشید." "
اصلاحطلبان امیدوارند با یادآوری توان بالقوهای که از دید خود، برای فرونشاندن بحران بین ایران و غرب دارند، نظر مساعد رهبر جمهوری اسلامی برای بازگشتشان به قدرت را جلب کنند.
محمد رضا خاتمی به اشاره به تجربه دوم خرداد ۱۳۷۶، گفته است آن انتخابات، "همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. آن زمان به خاطر حوادثی که اتفاق افتاده بود همه موشکهای کروز در خلیج فارس، روی ایران نشانهگیری شده بودند. یک انتخابات، نه تنها سر آن موشکها را برگرداند بلکه دنیا مشتاق شد که بیاید و با ایران ارتباط سازنده برقرار کند."
از دید آقای خاتمی، امروز هم "راهش این است."
اما آیا نشانهای از احتمال تمایل آیتالله خامنهی برای میدان دادن به او و همفکران اصلاحطلبش در آینده به چشم میخورد؟
بحران بیاعتمادی
جمهوری اسلامی به خوبی میداند که پرونده هستهای این کشور، پروندهای صرفاً فنی و حقوقی نیست.
بخش عمدهای از تنش بین ایران و غرب، ناشی از مشکلات سیاسی و بیاعتمادی بین طرفین است. بر خلاف هفت سال گذشته که ایران و غرب از لحنی تند و خصمانه در قبال یکدیگر استفاده کردهاند، در دوران محمد خاتمی رئیسجمهوری اصلاحطلب ایران، فضایی مسالمتآمیز بر مناسبات ایران و غرب حاکم بود که محصول احترام و اعتماد نسبی طرفین به یکدیگر بود.
بعد از روی کار آمدن محمود احمدینژاد، اظهارات تند او درباره محو اسرائیل، انکار هولوکاست، لزوم تغییر مناسبات حاکم بر جهان...، به سوءظن شدید غرب به نیات هستهای ایران انجامید.
"انتخاب یک رئیسجمهوری میانهرو در ایران، میتواند غربیها را به تغییر امیدوار کند. به همین قیاس میتوان گفت هر چه این شخص، از گفتمان سیاسی رایج در سالهای گذشته ایران دورتر باشد، از دید غربیها نشانه تغییری بزرگتر ارزیابی خواهد شد."
در نتیجه این اظهارنظرها در محافل کارشناسی غربی، از جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی آخرالزمانی یاد میشود که بدون تردید به دنبال دستیابی به سلاح هستهای است. همین فضای بیاعتمادی، به "صفر و یک" شدن مناسبات ایران و غرب انجامید و با محدود شدن دامنه عمل میانهروهای دوطرف، روابط ایران و غرب به سمت وضعیت "یا جنگ یا صلح" فعلی حرکت کرد.
بسیاری معتقدند ادامه این وضعیت، دو طرف را به سمت جنگی محتوم و ناخواسته پیش خواهد برد.
با این حال در پیشبینی رفتار سیاسی ایران، اختلاف نظر وجود دارد.
گروهی میگویند رفتار حاکمان ایران، حتی به قیمت جنگ هم تغییر نخواهد کرد و در مقابل، عدهای معتقدند اگر خطر جنگ از نگاه دولتمردان جمهوری اسلامی و شخص آیتالله خامنهای، قطعی شود احتمال نوشیدن "جام زهر"ی دیگر، منتفی نیست. اما آیا واقعاً نظام جمهوری اسلامی تنها این دو راه را برای خروج از بحران در پیش رو دارد؟
میانهروها و راه حل میانه
در شرایط بحرانی کنونی، ممکن است رهبر ایران میدان دادن به میانهروها را به عنوان راه حلی میانه برای خروج از بحران، در دستور کار خود رهبر قراردهد.
تجربه سالهای اصلاحات، عدهای را به این باور رسانده که اصلاحطلبان ایران، هنوز هم در غرب به عنوان سیاستمدارانی پراگماتیست و عملگرا شناخته میشوند و آنان میتوانند اعتماد نسبی غرب را به اهداف صلحآمیز برنامه هستهای ایران جلب کنند. مثلاً اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از کسانی است که از دید بسیاری، میتواند تا حدود زیادی نگاه جامعه بینالمللی به ایران را تغییر دهد.
در ماههای گذشته شواهد و قراینی به چشم میخورد که ممکن است به عنوان نشانههایی از تقویت احتمال چرخش سیاست حاکمیت در قبال اصلاحطلبان و میانهروها ارزیابی شود. کاستهشدن از حجم حملات به هاشمی رفسنجانی، زمزمههای بازگشت او به تریبون نماز جمعه و فعال شدن یاران نزدیک او از جمله حسن روحانی و حسین موسویان از این دستهاند.
حسن روحانی و حسین موسویان بعد از سالها سکوت سنگین در چند ماه گذشته به یکباره وارد فضای سیاسی شده و در حوزه سیاست هستهای ایران به اظهارنظرهایی متفاوت پرداختند. حسن روحانی در داخل و حسین موسویان در خارج، در ماههای گذشته به طور مداوم، سیاست هستهای دولت محمود احمدینژاد را به باد انتقاد گرفته و به تلویح یا تصریح، او را مسبب ایجاد بحران کنونی معرفی کردهاند.
"با این که فضای سیاسی ایران به تدریج از دو قطبی بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ فاصله گرفته است، هنوز ممکن است بسیاری از نیروهای سیاسی وفادار به آیتالله خامنهای، بازگشت طیفهای موسوم به "میانهروی اصلاحطلب" را بر نتابند."
در حالی که تسلط کامل و همهجانبه آیتالله خامنهای بر حوزه سیاستگذاری هستهای ایران بر کسی پوشیده نیست، عمده انتقادهای این دو، متوجه رئیسجمهوری فعلی ایران شده، تا جایی که به نظر میرسد بخش عمده تلاششان معطوف به القای این نظریه است که با تغییر رئیسجمهوری ایران در انتخابات آینده، میتوان به تغییر سیاست کشتیبان اصلی جمهوری اسلامی یعنی آیتالله خامنهای هم امیدوار بود.
رقابت میانهروها
سکوت معنادار محمود احمدینژاد در ماههای گذشته، اجتناب تیم مذاکرهکننده هستهای ایران از تحریک غرب و تلاش برای تضمین ادامه مذاکرات و همچنین سخنان مسالمتجویانه سیاستمدارانی که چشم به رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری سال آینده ایران دارند، شاید بتواند به عنوان نشانههایی از چرخشی جدید در گفتمان سیاسی ایران دیده شود.
در ماههای گذشته، افرادی مانند محسن رضایی، محمد باقر قالیباف و علی لاریجانی بر لزوم تنشزدایی در عرصه بینالمللی و منطقهای تأکید کردهاند که نشان میدهد کارزار انتخاباتی آینده، احتمالا عرصهای برای رقابت بین میانهروها خواهد بود.
در این میان، گروهی از اصلاحطلبان هم در تلاشاند روی کار آمدن سیاستمداری از اردوگاه میانهروهای اصلاحطلب جمهوری اسلامی را راه حلی مناسب برای خروج از بحران معرفی کنند. سیاستمداری که از دید آنها، میتواند علاوه بر ترمیم نسبی شکاف مشروعیتی حاصل از رویدادهای بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸، بحران عظیم پیشروی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را هم مهار و پرونده هستهای ایران را به مسیر دیپلماتیک باز گرداند.
عبدالله نوری در سخنان اخیر خود، ضمن تأکید بر حق ملت ایران برای دستیابی به توانمندی هستهای، گفته است که اگر پافشاری بر آن، سایر حقوق ملت را تضییع کند "باید در مورد اصل و پیامدهای این برنامه درست اندیشید."
چنین دیدگاهی اگر به موقع، مجال تبدیل به سیاست رسمی ایران را پیدا کند، احتمالاً خواهد توانست بحران پرونده هستهای را به سمت حل و فصلی مسالمتآمیز پیش برد.
روی کار آمدن شخصیتی مانند عبدالله نوری، علاوه بر بازکردن زمینه تغییر رفتار هستهای ایران، میتواند در حوزههای دیگر هم، از نگاه غربیها نشانه ورود جمهوری اسلامی به دورانی جدید ارزیابی شود.
مثلاً در مورد مناقشه خاورمیانه و مواضع رئیسجمهوری فعلی ایران در قبال اسرائیل که حساسیتهای جدی غرب را برانگیخته است، عبدالله نوری مواضعی یکسره متفاوت دارد. او در جریان دادگاه معروفش در سال ۱۳۷۸ که به محکومیت پنج ساله به زندان منجر شد گفته بود: "اگر فلسطینیها خواهان صلح با اسراییل هستند، ما که هستیم که به دنبال جنگ باشیم؟"
توان بازدارندگی ایران
غربیها اگر چه در سالهای گذشته همواره از روی میز بودن همه گزینهها از جمله گزینه نظامی صحبت کردهاند و میکنند، اما بیتردید به حل بحران هستهای ایران به شیوه دیپلماتیک، علاقهمندترند.
"گروهی از اصلاحطلبان هم در تلاشاند روی کار آمدن سیاستمداری از اردوگاه میانهروهای اصلاحطلب جمهوری اسلامی را راه حلی مناسب برای خروج از بحران معرفی کنند."
انتخاب یک رئیسجمهوری میانهرو در ایران، میتواند غربیها را به تغییر امیدوار کند. به همین قیاس میتوان گفت هر چه این شخص، از گفتمان سیاسی رایج در سالهای گذشته ایران دورتر باشد، از دید غربیها نشانه تغییری بزرگتر ارزیابی خواهد شد.
اگر این تحلیل درست باشد، آنگاه چراغ سبز رهبر ایران به یک شخصیت اصلاحطلب، میتواند نشانهای قدرتمند از تغییر رفتار سیاسی ایران تلقی شود و استدلالهای حامیان اقدام نظامی علیه ایران در غرب را تضعیف کند. به عبارت بهتر، میتوان اصلاحطبان را موثرترین سلاح بازدارنده در زرادخانه رهبر ایران برای جلوگیری از احتمال حمله نظامی به ایران دانست.
رهبر ایران در گذشته بیشترین انتقادها را به اصلاحطلبان داشته و حملات سنگین حامیان رهبری به این جناح سیاسی، بدون رضایت و حمایت او نبوده است.
با این حال شاید تغییر مواضع اخیر گروهی از اصلاحطلبان، در نگاه آیتالله خامنهای به آنها مؤثر واقع بشود. مثلاً محمد رضا خاتمی که زمانی در اعتراض به رد صلاحیت نامزدهای اصلاحطلب، از سازماندهندگان استعفای دستهجمعی نمایندگان مجلس بود، امروزه نگاه دیگری به مقوله انتخابات در جمهوری اسلامی دارد.
آقای خاتمی گفته است: "ما میآییم تضمین میکنیم که مثلا اگر نسبت به این پانصد نفر، هزار نفر حساسیت وجود دارد، ما قول میدهیم این ها در انتخابات شرکت نکنند."
با این اوصاف، بعید نیست آیتالله خامنهای به عنوان کسی که حفظ اصل نظام را وظیفه اصلی خود میداند، فعال شدن این گروه از اصلاحطلبان را برای عبور از بحران فعلی، بلااشکال یا حتی ضروری ارزیابی کند.
موانع پیش رو
اگر جمهوری اسلامی چنین تصمیمی گرفته باشد، زمان زیادی برای عملی کردن آن ندارد و نشانههای قطعی آن را باید بتوان در هفتهها یا چند ماه آینده دید. نزدیک شدن موعد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر، معلق ماندن وضعیت پرونده هستهای ایران را میتواند به پاشنه آشیل آقای اوباما در انتخابات بدل کند.
علاوه بر آن، فشار اسرائیل به آمریکا برای حل و فصل بحران هستهای ایران هم میتواند در تسریع تصمیمگیری نهایی آقای اوباما برای رویارویی احتمالی با ایران مؤثر باشد. بنابراین یک سال باقیمانده از ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، ممکن است زمانی بسیار طولانیتر از فرصت محدودی باشد که ایران برای اتخاذ تصمیم احتمالی جهت تغییر رفتار خود دارد.
قانع کردن لایههای رادیکال نزدیک به آیتالله خامنهای هم از دیگر مشکلات این تغییر سیاست خواهد بود. با این که فضای سیاسی ایران به تدریج از دو قطبی بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ فاصله گرفته است، هنوز ممکن است بسیاری از نیروهای سیاسی وفادار به آیتالله خامنهای، بازگشت طیفهای موسوم به "میانهروی اصلاحطلب" را بر نتابند.
از سوی دیگر، اصلاحطلبان رجعتطلب هم با پرسشیهای اساسی از سوی بدنه اجتماعی حامی خود درباره شرایط بازگشتشان روبرو خواهند شد.
به نظر میرسد در مرحله فعلی، این گروه، بدون دریافت هیچگونه امتیاز یا طرح پیششرطی، خواهان بازگشت به عرصه سیاسی هستند. حتی در مواردی مثل حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم، ظاهراً حساسیت پیشین لایههایی از اصلاحطلبان از بین رفته است.
عبدالله نوری در سخنان اخیر خود خطاب به گروهی از دانشجویان، "حبس زندانیان سیاسی و حصر آقایان موسوی و کروبی" را مسائلی مهم دانسته اما بلافاصله تأکید کرده که "لکن مسائل عمومی کشور تنها به این امور محدود نمیشود" و اصلاحطلبان نمیتوانند به دلیل ادامه این حصر، "به مسائل عموم مردم در زمینهای گوناگون و رشد و توسعه کشور" بیتوجه باشند.
نکتهای که شاید پاسخ به انتقاد اصولگرایانی تلقی شود که میگفتند اصلاحطلبان، حق ندارند برای نظام اسلامی، شرط و شروط بگذارند.